دانلود رمان مثل پریا |(PDF و موبایل)


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : یک شنبه 24 آبان 1394
بازدید : 35
نویسنده : جهان پسند

 نام رمان : مثل پریا 

 نویسنده : شیما کاربر انجمن نودهشتیا

 حجم کتاب : ۶٫۰ (پی دی اف) – ۰٫۴ (پرنیان) – ۱٫۱ (کتابچه) – ۰٫۴ (ePub) – اندروید ۱٫۰ (APK) 

 ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK

 تعداد صفحات : ۵۳۷

 خلاصه داستان :

داستان در مورد دختریه به اسم پریا که سال سوم رشته ی نرم افزاره . یکی از هم دانشگاهی هایش بهش ابراز علاقه می کنه و پریا تصمیم می گیره که به پیشنهاد اون پسر فکر کنه. در همین میان به یکی دیگر از هم دانشگاهی هایش حس خاصی پیدا می کنه، حسی خاص و ناب که روز به روز پر رنگ تر می شه و پریا رو در تصمیم گیری کلافه می کنه.پریا بر خلاف تصوری که از زندگیش داره، سرنوشت اونو تو یک مسیر دیگه ای قرار میده . عاشقانه ی آروم پریا قرار نیست تا همیشه آروم باقی بمونه…و حقایقی که مدت ها مثل راز سر به مهر مونده بود، بر ملا میشه…

 

 قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)

 پسورد : www.98ia.com

 منبع : wWw.98iA.Com

 با تشکر از شیما عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

 دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

 دانلود کتاب برای کلیه ی گوشی های موبایل (نسخه PDF)

 دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

 دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

 دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)

 دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)

 

 قسمتی از متن رمان :

کیفم را از روی صندلی برداشتم و با سرعت به سمت در ورودی خانه دویدم.دستگیره را پایین کشیدم و در را باز کردم.کفش هایم را برداشتم و پوشیدم و در را بستم،همین که به سمت آسانسور رفتم دستم را داخل جیب مانتوام فرو بردم و از این همه حواس پرتی خودم کفری شدم.موبایلم را روی تخت جا گذاشته بودم.به سمت در برگشتم و چند ثانیه به در بسته شده خیره شدم و بعد به سرعت زیپ کیفم را باز کردم و مشغول گشتن شدم.قلب قرمز شیشه ای کوچکی که پر از اکلیل های نقره ای بود و کلید هایم را به آن آویزان کرده بودم بیرون کشیدم و در خانه را باز کردم به سمت اتاق خواب دویدم و موبایلم را از روی تخت برداشتم و داخل جیب مانتوی مشکی ام گذاشتم و دوباره به سمت در دویدم.در را پشت سرم بستم ومنتظر آسانسور ایستادم.به ساعت نگاه کردم.خیلی دیر شده بود.وارد آسانسور شدم و بر خلاف ریتم ملایم موزیک پخش شده داخل آسانسور،پای چپم را استرسی به به زمین می کوبیدم.دلم نمی خواست دوباره سر کلاس دیر برسم.در آسانسور را باز کردم و به سمت در خروجی آپارتمان دویدم.مسیری که هر روز تا مترو پیاده روی می کردم را در ذهنم مجسم کردم و حس کردم که خیلی بیشتر از قبل طولانی به نظر می رسد.با گام های بلند شروع به حرکت کردم.چهره ی دکتر حیدری که در ذهنم نقش بست،قدم هایم را سریع تر کردم.موبایل را از جیبم درآوردم،قفلش را باز کردم و از توی contacts شماره ی نگین را پیدا کردم و انگشتم را روی call فشار دادم.عکس نگین روی صفحه گوشی نقش بست.چهره اش پر از آرامش بود و لبخند قشنگی روی لبش بود.موهای مشکی اش را به سمت بالا شانه کرده بود و با چشم های بادامی مشکی اش به من نگاه می کرد.گوشی را کنار گوشم گرفتم ودر دلم برایش خط و نشان کشیدم که اگر با همین آرامش که در عکسش پیدا بود،جوابم را داد،حسابش را برسم.صدای نگین در گوشم طنین انداخت:جانم؟
از صدای پر از آرامشش هم خنده ام گرفته بود و هم عصبی شده بودم.
-سلام نگین،کجایی؟
سلام کشداری داد و گفت:خونه ام،دارم صبحونه می خورم.
مکثی کردم و قبل از آن که حرفی بزنم انگار خودش فهمید چقدر از دستش عصبانی شده ام که با عجله گفت:ولی الان راه می افتم سریع خودمو بهت می رسونم.
با عصبانیت گفتم:بعله،حالا سریع رسیدنت رو می بینیم. تقصیر توء دیگه، دیشب خودت که بی خوابی به سرت زده بود من رو هم به حرف گرفتی،اونقدر حرف زدیم که ساعت از دستمون خارج شد و تا ۳ نصفه شب بیدار موندیم.اصلا جای تعجب نیست که صبح خواب موندیم.
نگین خنده ی کوتاهی کرد و گفت: عوضش کلی خندیدیم،کلی بهت آمار دادم.تازه کلی هاشو دیشب یادم رفت بهت بگم امروز حتما…
وسط حرفش پریدم و گفتم:نگین برو آماده شو دیگه دیرتر از این نشه!گرچه من بعید می دونم استاد سر کلاس راهمون بده!
نگین با تحکم گفت:یعنی چی؟واسه چی نذاره بریم سر کلاس؟اونقدرا دیر نمی رسیم.




:: موضوعات مرتبط: ادبیات , رمان , ,
:: برچسب‌ها: 98ia, android, apk, epub, iphone, jar, Java, PDF, آندروید, آیفون, اندروید, ایفون, جاوا, داستان, داستان ایرانی, داستان عاشقانه, دانلود, دانلود رایگان رمان, دانلود رایگان رمان مثل پریا, دانلود رایگان کتاب, دانلود رمان, دانلود رمان pdf, دانلود رمان الکترونیکی, دانلود رمان اندروید, دانلود رمان ایرانی, دانلود رمان برای اندروید, دانلود رمان عاشقانه, دانلود رمان عاشقانه ایرانی, دانلود رمان مثل پریا, دانلود رمان مثل پریا کامل, دانلود رمانهای شیما, دانلود مثل پریا, دانلود مثل پریا pdf, دانلود مثل پریا اندروید, دانلود مثل پریا موبایل, دانلود مثل پریا کامل, دانلود کتاب اندروید, دانلود کتاب ایرانی, دانلود کتاب ایرانی عاشقانه, دانلود کتاب برای اندروید, دانلود کتاب داستان, دانلود کتاب رایگان, دانلود کتاب رمان, دانلود کتاب رمان ایرانی, دانلود کتاب عاشقانه, دانلود کتاب مثل پریا, دانلود کتاب موبایل, رمان, رمان pdf, رمان اندروید, رمان ایرانی, رمان برای اندروید, رمان جدید, رمان عاشقانه, رمان عاشقانه جدید, رمان مثل پریا, رمان مثل پریا شیما, رمان مثل پریا موبایل, رمان مثل پریا کامل, رمان نوشته شیما, رمانهای شیما, رمانی ایرانی, شیما, مثل پریا, مثل پریا کامل, نود و هشتیا, نودهشتیا, نودوهستیا, نوشته کاربر نجمن, نوشته کاربر نودهشتیا, پرنیان, پی دی اف, کتاب, کتاب آندروید, کتاب آیفون, کتاب اندروید, کتاب برای اندروید, کتاب برای موبایل, کتاب رمان ایرانی, کتاب مثل پریا, کتاب مخصوص موبایل, کتاب موبایل, کتابچه ,
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








وبسایت کتابخانه مجازی 92-93

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 119
بازدید دیروز : 15
بازدید هفته : 140
بازدید ماه : 140
بازدید کل : 6801
تعداد مطالب : 532
تعداد نظرات : 31
تعداد آنلاین : 1

RSS

Powered By
loxblog.Com